دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 89هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. در دامنه است. هوای آن سرد و دارای 162 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 89هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. در دامنه است. هوای آن سرد و دارای 162 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نقاشی یا گل دوزی که گل و بته های متعدد کشند یا دوزند. کشیدن یا انداختن رنگ سیاهی بشکل گل و گیاه در صفحۀ جامه یا کاغذی پدید آوردن. رجوع به گل بته و گل و بوته شود
نقاشی یا گل دوزی که گل و بته های متعدد کشند یا دوزند. کشیدن یا انداختن رنگ سیاهی بشکل گل و گیاه در صفحۀ جامه یا کاغذی پدید آوردن. رجوع به گل بته و گل و بوته شود
خانوادۀ ایرانی نژاد از اولاد بویه نام دیلمی که از 320 تا 448 ه. ق. در ایران جنوبی و عراق فرمانروائی به استقلال داشته اند. آل بویه را نظر بدیلمی بودن، دیالمه نیز خوانده اند. مؤسس سلطنت دیالمه علی عمادالدوله از امرای مرداویج بن زیار و حسن رکن الدوله و احمد معزالدوله پسران بویۀ دیلمی بوده اند. این سه پسر ولایات بدست آورده رامیان خود تقسیم کردند و چهارده تن از اولاد و اعقاب آنها هرکدام در قسمتی از مملکت اسلاف خود حکومت مستقل داشته و به مناسبت قلمرو حکمرانی خود بدیالمۀ فارس و دیالمۀ عراق و اهواز و کرمان و دیالمۀ ری و همدان و اصفهان و دیالمۀ کردستان موسوم شده اند. انقراض دیالمه بر دست آل کاکویه و غزنویان و سلجوقیان بوده است و آنان را بویهیّون نیز نامند. و ابواسحاق ابراهیم بن هلال صابی متوفی به سال 386 را تاریخی است از این دودمان به نام تاجی، و نیز جمال الدین علی بن یوسف قفطی وزیر، تاریخی دیگر در شرح حال آنان کرده است
خانوادۀ ایرانی نژاد از اولاد بویه نام دیلمی که از 320 تا 448 هَ. ق. در ایران جنوبی و عراق فرمانروائی به استقلال داشته اند. آل بویه را نظر بدیلمی بودن، دیالمه نیز خوانده اند. مؤسس سلطنت دیالمه علی عمادالدوله از امرای مرداویج بن زیار و حسن رکن الدوله و احمد معزالدوله پسران بویۀ دیلمی بوده اند. این سه پسر ولایات بدست آورده رامیان خود تقسیم کردند و چهارده تن از اولاد و اعقاب آنها هرکدام در قسمتی از مملکت اسلاف خود حکومت مستقل داشته و به مناسبت قلمرو حکمرانی خود بدیالمۀ فارس و دیالمۀ عراق و اهواز و کرمان و دیالمۀ ری و همدان و اصفهان و دیالمۀ کردستان موسوم شده اند. انقراض دیالمه بر دست آل کاکویه و غزنویان و سلجوقیان بوده است و آنان را بُوَیْهیّون نیز نامند. و ابواسحاق ابراهیم بن هلال صابی متوفی به سال 386 را تاریخی است از این دودمان به نام تاجی، و نیز جمال الدین علی بن یوسف قفطی وزیر، تاریخی دیگر در شرح حال آنان کرده است
گل مختوم را گویند و آن دوائی است مشهور و معروف جهت دفع سموم. (برهان). گل مختوم که از جملۀ تریاق زهرهاست و این نام برای آن کرده اند که زود مهر کرده میشود از غایت لطافت و نرمی و بعضی گفته اند از آنجا که می آورند مهر کرده می آورند. (فرهنگ رشیدی)
گل مختوم را گویند و آن دوائی است مشهور و معروف جهت دفع سموم. (برهان). گل مختوم که از جملۀ تریاق زهرهاست و این نام برای آن کرده اند که زود مهر کرده میشود از غایت لطافت و نرمی و بعضی گفته اند از آنجا که می آورند مهر کرده می آورند. (فرهنگ رشیدی)
گلی را گویند که در کوزه ها گذاشته به مجلس آورند، مانند: نسرین و نرگس. (انجمن آرا). نسرین. (برهان) (جهانگیری). گل نسرین که گل مشکی نیزگویند و به هندی سیوتی خوانند. (فرهنگ رشیدی). گلی سفید مشابه گل نسرین مگر قدری از آن کلان باشد و در خوشبویی کم. (غیاث). گل سفید. (آنندراج) : کنون خالی نباید کوزه از می چون گل کوزه پر از شبنم شد ارچه پر نگردد کوزه از شبنم. میرخسرو (از آنندراج). در گل کوزه نگر تا باد را در کوزه کرد یاسمن آن دیده بهر خنده دندان کرده باز. خسرو (از فرهنگ رشیدی). گل کوزه ز دور چرخ گردان ندید از خاک پاک سندگردان. خسرو دهلوی. ، بعضی تصریح کرده اند که گل کوزه و گل صدبرگ که گلی است دیگر زرد و سرخ رنگ فارسی هندوستان است. و بعضی اطبای این زمان در این دیار گل نسرین همین گل کوزه را گویند و بعضی نسترن خوانند و گلقند آنرا بهتر از گلقندگل سرخ دانند. (آنندراج) ، نرگس را هم گفته اند چه قلم آنرا در کوزه ها کرده در خانه نهند. (برهان)
گلی را گویند که در کوزه ها گذاشته به مجلس آورند، مانند: نسرین و نرگس. (انجمن آرا). نسرین. (برهان) (جهانگیری). گل نسرین که گل مشکی نیزگویند و به هندی سیوتی خوانند. (فرهنگ رشیدی). گلی سفید مشابه گل نسرین مگر قدری از آن کلان باشد و در خوشبویی کم. (غیاث). گل سفید. (آنندراج) : کنون خالی نباید کوزه از می چون گل کوزه پر از شبنم شد ارچه پر نگردد کوزه از شبنم. میرخسرو (از آنندراج). در گل کوزه نگر تا باد را در کوزه کرد یاسمن آن دیده بهر خنده دندان کرده باز. خسرو (از فرهنگ رشیدی). گل کوزه ز دور چرخ گردان ندید از خاک پاک سندگردان. خسرو دهلوی. ، بعضی تصریح کرده اند که گل کوزه و گل صدبرگ که گلی است دیگر زرد و سرخ رنگ فارسی هندوستان است. و بعضی اطبای این زمان در این دیار گل نسرین همین گل کوزه را گویند و بعضی نسترن خوانند و گلقند آنرا بهتر از گلقندگل سرخ دانند. (آنندراج) ، نرگس را هم گفته اند چه قلم آنرا در کوزه ها کرده در خانه نهند. (برهان)
گم شده. از دست داده شده: که بیژن بجایست خرسند باش بر امید گم بوده فرزند باش. فردوسی. همه درددل پیش دستان بخواند غم پور گم بوده با او براند. فردوسی. ، سرگردان. متحیر: مرا در دین نپندارد کسی حیران و گم بوده جز آن حیران که حیرانی دگر کرده ست حیرانش. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 234). ، طی شده. سپری شده. بسختی گذشته چنانکه در شمار نیاید: گر بهین عمر من آمیزش شروان گم کرد عمر گم بودۀ شروان به خراسان یابم. خاقانی. - گم بوده بخت، بدبخت. تیره روز: ببخشود و بخشایش آورد سخت ز درد و غم دخت گم بوده بخت. فردوسی. دل طوس بخشایش آورد سخت بر آن نام بردار گم بوده بخت. فردوسی. - گم بوده نام، غیر معروف. گمنام: چنین گفت جاماسب گم بوده نام که هرگز به گیتی مبیناد کام. فردوسی
گم شده. از دست داده شده: که بیژن بجایست خرسند باش بر امید گم بوده فرزند باش. فردوسی. همه درددل پیش دستان بخواند غم پور گم بوده با او براند. فردوسی. ، سرگردان. متحیر: مرا در دین نپندارد کسی حیران و گم بوده جز آن حیران که حیرانی دگر کرده ست حیرانش. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 234). ، طی شده. سپری شده. بسختی گذشته چنانکه در شمار نیاید: گر بهین عمر من آمیزش شروان گم کرد عمر گم بودۀ شروان به خراسان یابم. خاقانی. - گم بوده بخت، بدبخت. تیره روز: ببخشود و بخشایش آورد سخت ز درد و غم دخت گم بوده بخت. فردوسی. دل طوس بخشایش آورد سخت بر آن نام بردار گم بوده بخت. فردوسی. - گم بوده نام، غیر معروف. گمنام: چنین گفت جاماسب گم بوده نام که هرگز به گیتی مبیناد کام. فردوسی
دهی است از دهستان لنگا از شهرستان شهسوار واقع در 23000گزی جنوب خاوری شهسوار و1000گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. هوای آن معتدل و دارای 65 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاظم رود و محصول آن برنج و چای است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان لنگا از شهرستان شهسوار واقع در 23000گزی جنوب خاوری شهسوار و1000گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. هوای آن معتدل و دارای 65 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاظم رود و محصول آن برنج و چای است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 56000گزی شمال خاوری زرند و 15000گزی خاور فرعی زرند به راور. دارای یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 56000گزی شمال خاوری زرند و 15000گزی خاور فرعی زرند به راور. دارای یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)